به احترامِ لحظه ی "آخِیش"


▫️امروز روز من بود. امروز را با شنیدن یکی از بهترین خبرهایی که میشد بشنوم شروع کردم. صبح، همینطوری که خمیازه میکشیدم و ایمیلم را چک میکردم، دیدم که مقاله ای که حدود یکسال عمر و اعصاب و شب و روزم درگیرش شده بود، بالاخره برای چاپ توی یک مجله ی پدر و مادر دار پذیرفته شده.


▫️این قضیه ی مقاله، هر دانشجویی را حداقل یکبار حسابی چلانده و روی روح و روانش یک تانگوی لایت رقصیده. اولین درد قضیه اینجاست که باید یک ایده ی جدید بزنی. آنهم توی دنیایی که از هر دو نفر، سه نفرشان دنبال یک حرکتِ جدید هستند و شیره ی تمام ایده ها در تمام زمینه ها حسابی کشیده شده. بعدش میرسد به سروکله زدن با فرمولها و معادله ها که این هم بالاخره با هر ضرب و زوری که هست میگذرد. زخم اصلی را اما "انتظار" میزند. انتظار لعنتیِ نامعلوم. انتظارِ یک ایمیل دلهره آور که فقط و فقط اولین کلمه اش مهم است. اینکه نوشته باشند "متاسفانه باید بگوییم که." تا تو دلت هرری بریزد پایین، یا اینکه نوشته باشند "تبریک میگوییم بابتِ." تا تو تکیه بدهی به صندلی و چشمت را ببندی و توی دلت بگویی "آخیش."


▫️گاهی با خودم فکر میکنم چرا باید اینهمه درگیر این دردسرها شد؟ بعد به خودم جواب میدهم که مگر راه حل دیگری هم وجود دارد؟ به جز اینکه زحمت بکشی و میلیمتر میلیمتر خودت را بکشی بالا. در واقع ما معمولی ها که پول میلیاردی از آسمان سُر نخورده توی کیف پولمان، هر روزِ زندگیمان خودش یک پا "مقاله نوشتن" به حساب می آید. همه ی ماها یک آنشرلیِ درون داریم که برای تمام داشته هایش پوستش کنده شده، اما از خودش راضی است. میدانی، یک نکته ی ظریفی وجود دارد و آنهم اینکه روی مال و اموالِ بادآورده میشود قیمت گذاشت، اما چه کسی تا حالا توانسته برای این "آخیش" گفتنِ ما قیمت تعیین کند؟ یادداشت کن؛ یک هیچ به نفع ما!



#مهدی_معارف

کانال هوای حوا @Havaye_Havva


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها